{تاریخ گمشده}p1
ته ویو:
با جونگکوک تو راه خونمون بودیم خیلی خونمون اومده بود ولی تاحالا تینا رو ندیده بود که امروز میبینتش به تینا نگفته بودم دارم با دوستم میرم خونه....وقتی رسیدیم به کوک گفتم تینا رو صدا کنه و بیاد اتاق من
کوک ویو:
به اتاق خواهر ته رفتم و در زدم چند باری در زدم و دیدم جواب نمیده پس درو باز کردم و رفتم تو یهو دیدم ی دختر داره میاد که سمتم هدفون رو گوششه و خیلی شبیه تهیونگه حدس زدم خودش باشه
رفتم طرفش ولی اون انگار اصلا حواسش به من نبود یهو بهم برخورد کردیم افتاد رو من ترسیده سرشو بالا اورد و بهم نگاه کرد
تینا ویو:
سرمو اوردم بالا که ی پسره نااشنا رو دیدم حدس زدم دوست تهیونگه که یادم افتاد با چه لباسی افتادم روش سریع بلند شدم و بدنم رو پوشوندم و عذرخواهی کردم فک کنم خودشم دستپاچه شده بود
کوک:ب ببخشید تهیونگ گفت بیاید تو اتاقش کارتون داره
اومد بره که سریع دستشو گرفتم سوالی نگام کرد که گفتم
تینا:تروخدا به تهیونگ راجب این چیزی نگید
سری تکون داد و رفت
در و بستم و سریع لباسمو عوض کردم و به سمت اتاق ته رفتم
با جونگکوک تو راه خونمون بودیم خیلی خونمون اومده بود ولی تاحالا تینا رو ندیده بود که امروز میبینتش به تینا نگفته بودم دارم با دوستم میرم خونه....وقتی رسیدیم به کوک گفتم تینا رو صدا کنه و بیاد اتاق من
کوک ویو:
به اتاق خواهر ته رفتم و در زدم چند باری در زدم و دیدم جواب نمیده پس درو باز کردم و رفتم تو یهو دیدم ی دختر داره میاد که سمتم هدفون رو گوششه و خیلی شبیه تهیونگه حدس زدم خودش باشه
رفتم طرفش ولی اون انگار اصلا حواسش به من نبود یهو بهم برخورد کردیم افتاد رو من ترسیده سرشو بالا اورد و بهم نگاه کرد
تینا ویو:
سرمو اوردم بالا که ی پسره نااشنا رو دیدم حدس زدم دوست تهیونگه که یادم افتاد با چه لباسی افتادم روش سریع بلند شدم و بدنم رو پوشوندم و عذرخواهی کردم فک کنم خودشم دستپاچه شده بود
کوک:ب ببخشید تهیونگ گفت بیاید تو اتاقش کارتون داره
اومد بره که سریع دستشو گرفتم سوالی نگام کرد که گفتم
تینا:تروخدا به تهیونگ راجب این چیزی نگید
سری تکون داد و رفت
در و بستم و سریع لباسمو عوض کردم و به سمت اتاق ته رفتم
۸.۳k
۰۶ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.